سر فرودآوردنلغتنامه دهخداسر فرودآوردن . [ س َ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) سر فروآوردن . قبول کردن . (آنندراج ). تسلیم شدن . مطیع گشتن . منقاد شدن : از آسمان کلاه میبارد اما بر سر آنکه سر فرو
سر فرودآمدنلغتنامه دهخداسر فرودآمدن . [ س َ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . تواضع نمودن . منقاد بودن : تو آن نه ای که بهر در سرت فرودآیدنه جای همت عالی است پایه ٔ نازل .سعدی .
سر فروبردنلغتنامه دهخداسر فروبردن . [ س َ ف ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سر فرودآوردن بزرگداشت را. تعظیم و تکریم نمودن . احترام کردن : به نزدیک تختش فروبرد سرجهاندیده پیران گرفتش ببر. فردوسی
تدبیحلغتنامه دهخداتدبیح . [ ت َ ](ع مص ) سر فرودآوردن در رکوع . (زوزنی ). گستردن پشت را و سر پست فرودآوردن در رکوع و جز آن . || لازم گرفتن خانه را و جدا نشدن از آن . (منتهی الارب
فرودآوردنلغتنامه دهخدافرودآوردن . [ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) پایین آمدن . بزیر آوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل برآوردن : تیر تو از کلات فرودآورد هزبرتیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. د
اسجادلغتنامه دهخدااسجاد. [ اِ ] (ع مص ) سر نگون کردن . (منتهی الارب ). سر فرودآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). سر فروآوردن . (زوزنی ). || خم شدن . (منتهی الارب ). || پیوسته با چشم خ
کرنش کردنلغتنامه دهخداکرنش کردن . [ ک ُ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . سر فرودآوردن . خم شدن به قصد تعظیم وتکریم . رکوع . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرنش شود.