سر فتیله چرب شدنلغتنامه دهخداسر فتیله چرب شدن . [ س َ رِ ف َ ل َ / ل ِ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جماع . (غیاث اللغات ). کنایه از تر کردن آلت تناسل را به روغن برای جماع نمودن . (آنندر
سر فتیله چرب کردنلغتنامه دهخداسر فتیله چرب کردن . [ س َ رِ ف َ ل َ / ل ِ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
شمعلغتنامه دهخداشمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) موم شمع (و آن مولد است ). (منتهی الارب ). موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد). موم . (ناظم الاطباء) (
ماندنلغتنامه دهخداماندن . [ دَ ] (مص ) توقف کردن . (ناظم الاطباء). توقف کردن . درنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ایرانی باستان ، من . پهلوی ، ماندن . پارسی باستان و اوستا،
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م
کبریتلغتنامه دهخداکبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) چوب کوچک و باریکی که در نوک آن گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). فارسیان خسی را گویند که به آب گوگرد تر کرده خشک سازند و به اندک گرمی آتش گیرد
تابیدنلغتنامه دهخداتابیدن . [ دَ ] (مص ) تاب و طاقت آوردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). طاقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). تحمل کردن . متحمل شدن تاب و تحمل داشتن . از عهده برآم