کونلغتنامه دهخداکون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فر
طرادلغتنامه دهخداطراد. [ طِ ] (ع اِ) نیزه ای کوتاه که بدان شکار کنند. (منتهی الارب ). نیزه ای خُرد. یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ): بر اثر ایشان صدوسی غلام ... بگذشتند،
اندرآمدنلغتنامه دهخدااندرآمدن . [ اَ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) آمدن : بماندند ناکام برجای خویش چو شاپور شیر اندرآمد به پیش . فردوسی .زدشت اندرآمد بدانجا گذشت فراوان بدان شارسان دربگشت
حاجبلغتنامه دهخداحاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) جامه دار یارق تغمش ، یکی از حاجبان و سالاران سلطان مسعود بوده است ، و پس از یک رویه شدن کار هرات ، مسعود او را با سپاهی ، برای سرکوبی عیسی
درایلغتنامه دهخدادرای . [ دَ ] (اِ) درا. زنگ و جرس . (برهان ). جرس . (از دهار) (جهانگیری ) (از منتهی الارب ). زنگی که بر گردن شتر بندند. (اوبهی ). جرس و آنچه به گردن شتر بندند.