سرکوب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قلعوقمع کردن ۲. مغلوب کردن، منکوب کردن، مضحل کردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن) ۳. گوشمالی دادن
سرکوب کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcoerce, oppress, overbear, quell, repress, ride, smother, squash, squelch, stifle, strangle, suffocate, suppress, tread
سرکوب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، فرونشاندن، ستمراندن (کردن)، فشار آوردن، ظالمانه حکومت کردن، ظلم کردن خلع کردن، بیداد کردن، حق را گرفتن
دندانلغتنامه دهخدادندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست )
repressesدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکوب می کند، سرکوب کردن، باز فشردن، باز کوفتن، در خود کوفتن، فرو نشاندن
نادرشاه افشارلغتنامه دهخدانادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در 28 محرم سال 1100 هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او ا
زبیدلغتنامه دهخدازبید. [ زَ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (منتهی الارب ). شهری معروفست به یمن . نقشه ٔ ساختمان این شهر را محمدبن زیاد مولای مهدی عباسی و فرستاده ٔ رشید به یمن رسم ک