سرکشی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازدید کردن، بازرسی کردن ۲. دیدار کردن، ملاقات کردن ۳. سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، تمرد کردن، متمرد شدن ۴. عصیان ورزیدن، یاغی شدن، گردنکشی کردن، یاغیگری کردن
سرکشی کردنلغتنامه دهخداسرکشی کردن . [ س َ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نافرمانی کردن . تمرد کردن . عصیان نمودن : زاغ ... یاران را گفت لختی سرکشی و تندی کرد.(کلیله و دمنه ). خود زمانه
سبکی کردنلغتنامه دهخداسبکی کردن . [ س َ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زودگذر بودن . زود تمام شدن : سبکی کرد و [ ماه روزه ] بهنگام گذر کرد و برفت تا نگویند فروهشته برِ ما لنگر. فرخی .|| تظا
مایع سبکی که از تقطیر الکل و جوهر گوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکار می روددیکشنری فارسی به عربیاثير