commandدیکشنری انگلیسی به فارسیفرمان، فرماندهی، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
شیبانیانلغتنامه دهخداشیبانیان . [ ش َ ] (اِخ ) قسمت عمده از قبایل شیبانی که در ناحیه ٔ «تیومن » سکونت داشتند تحت سرکردگی محمد شیبانی بماوراءالنهر کوچ کردند و امرای تیموری را از بین
commandsدیکشنری انگلیسی به فارسیدستورات، فرماندهی، فرمان، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
قارنلغتنامه دهخداقارن . [ رَ ] (اِخ ) نام کسی که به سرکردگی چهل هزار تن به سال 32 هَ . ق . در خراسان خروج کرد. ابن اثیر گوید قارن گروه فراوانی از ناحیه ٔ طیسین و مردم باذِغیس و
قرطاجنةلغتنامه دهخداقرطاجنة. [ ق َ ن َ ] (اِخ ) روستای کوچکی بود در خلیج تونس ، و آن را قرطاجنه ٔ تونس گویند. در ده میلی شمال پایتخت تونس گروهی از کنعانیان که به سرکردگی ملکه ٔ فنی