چنبر کردنلغتنامه دهخداچنبر کردن . [ چَم ْ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چنبر ساختن . حلقه مانندی چون کمان ساختن .- از سرو چنبر کردن ؛ کنایه است از خماندن و منحنی ساختن قد راست : ز سرو دلا
انقلاب کردنلغتنامه دهخداانقلاب کردن . [ اِ ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون کردن : ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ لاله ازو به که کرد دشت بدشت انقلاب .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 44).