سرو ترکستانیلغتنامه دهخداسرو ترکستانی . [ س َرْ وِ ت ُ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زَرْنَب . رجل الجراد. (منتهی الارب ). گیاهی است خوشبو و در طب بکار است . (یادداشت مؤلف ).
سرولغتنامه دهخداسرو. [ س َرْوْ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان یمن است که دختر به یکی از فرزندان فریدون داده بود. (برهان ). نام پادشاه یمن که پدرزن پسران فریدون بود. (رشیدی ) : خر
زرنبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی با برگهای درشت مایل به زرد، گلهای زرد، و ساقههایش مجوف که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ سرو ترکستانی.
زرنبلغتنامه دهخدازرنب . [ زَ ن َ ] (ع اِ) دوایی است خوشبوی ، مقوی و مفرح دل باشد و آنرا به فارسی سروترکستانی و به عربی رجل الجراد گویند چه شباهتی به پای ملخ دارد. (برهان ). گیاه
رجل الجرادلغتنامه دهخدارجل الجراد. [ رِ لُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) تره ای است مانند تره ٔ یمانی و در خواص بدل آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تره ای است مانند بقله ٔ یمان
هندوی ترکستانیلغتنامه دهخداهندوی ترکستانی . [ هَِ ی ِ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) از شیخ زادگان ترکستان بوده و در جوانی جناب خواجه عبداﷲ نقشبند او را تربیت کرده بود و این رباعی در رشحات به نام وی ثب
سربرهنهلغتنامه دهخداسربرهنه . [ س َ ب ِ رَ ن َ ] (اِخ ) (سید...) ترکستانی و بسیار شیرین گفتار است . بیست سال تولیت مزار حضرت عشق الرحمان شیخ لقمان داشت و صدهزار اشرفی سرخ کفایت نمو