سرویسفرهنگ مترادف و متضاد۱. خدمت، خدمات کار، وظیفه ۲. ماموریت ۳. دست، دستگاه ۴. وسیلهنقلیه ویژه ۵. خدمت بها ۶. تعمیر، بازبینی ۷. سازمان، دائره، موسسه
سرویسفرهنگ انتشارات معین(س ) [ فر. ] (اِ.) 1 - زمان کار. 2 - شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر. 3 - اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد. 4 - مجموعة
سرویسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. فعالیتی که به منظور رفع نیازهای دیگران انجام میشود.۲. (اسم) تشکیلات مجری امور اجتماعی، سیاسی، اداری، و امثال آنها: سرویس خبری، سرویس پستی، سرویس اداری.۳. (
سامانلغتنامه دهخداسامان . (اِ) پهلوی سامان ، ارمنی سَهْمَن از شکل قدیمی پهلوی ساهمان ؟ اشتقاق آن از ریشه ٔ سانسکریت سد (بمعنی اعتناکردن ، نزول ) قطعی نیست : بوقت دولت سامانیان و
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
خدمت کردنلغتنامه دهخداخدمت کردن . [ خ ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بندگی کردن . چاکری کردن . نوکری کردن . زاوری کردن . زیر دست کسی کار کردن . خدمة. نصافه .تعطیه . قتو. اقتواء. (تاج المص
برهنهلغتنامه دهخدابرهنه . [ ب ِرَ / ب َ رَ ن َ / ن ِ / ب ِ هََ ن َ / ن ِ ] (ص ) ترجمه ٔ عریان باشد. (از غیاث ). عریان ، مثل تیغ برهنه و لوای برهنه . (آنندراج ). بی مطلق پوشش چنان