سرونازفرهنگ نامها(تلفظ: sarv nāz) سرو نورسته ، سروی که شاخههای آن به هر طرف مایل باشد ؛ (در موسیقی ایرانی) نام نوایی .
سرو نازلغتنامه دهخداسرو ناز. [ س َرْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو نورسته را گویند، چه ناز بمعنی نورسته هم آمده است . (برهان ). || سروی را نیز گویند که شاخهای آن به هر طرف مایل
قلعه پوق پاقلغتنامه دهخداقلعه پوق پاق . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، واقع در 10هزارگزی جنوب کرمانشاه و یک هزارگزی شمال راه فرعی سروناز
نیازلغتنامه دهخدانیاز. (اِ) حاجت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ) (آنندراج ). احتیاج . (برهان قاطع). ارب . اربه . مأربه . وطر. (یادداشت مؤلف ) :
از اینلغتنامه دهخدااز این . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) من هذا. || مثل . مانند: و ازآن امیرالمؤمنین هم از این معانی بود. (تاریخ بیهقی ). || (ص مرکب ) ازین . زین . برای اشاره
یلغتنامه دهخدای . [ ای ] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانه ٔ وحدت باشد. یاء نشانه ٔ وحدت نیز از یاآت مجهول است و به معنی «یک » و «یکی » و «یکتن » باشد. مانند فقیری یا کتابی ی