صروملغتنامه دهخداصروم . [ ص َ ] (ع ص ) تیغ برّان . || مردتوانا. || ناقه که وارد حوض نشود تا که خالی نگردد. || نیک برنده . (منتهی الارب ).
سرومطلغتنامه دهخداسرومط. [ س َ رَ م َ ] (ع ص ) شتر درازهیکل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر دراز. (مهذب الاسماء). || (اِ) پوست گوسپند که در آن خیک مینهند. || هر گلیم و مانند آن
سرومطلغتنامه دهخداسرومط. [ س َ رَ م َ ] (ع ص ) شتر درازهیکل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر دراز. (مهذب الاسماء). || (اِ) پوست گوسپند که در آن خیک مینهند. || هر گلیم و مانند آن
گالیچلغتنامه دهخداگالیچ . (اِخ ) نام قصبه ٔ مرکز قضائی است در ایالت سروم از روسیه ، واقع در 129 هزارگزی ازشمال شرقی کوستروم . در ساحل جنوب شرقی از دریاچه ٔ مسمی به همین اسم دیده
قدم داشتنلغتنامه دهخداقدم داشتن . [ ق َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ثابت و پایدار بودن . (آنندراج ) : نه هر درخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که این قدم دارد.حافظ (از آنندراج ).
مؤذنیلغتنامه دهخدامؤذنی . [ م ُءْ ذِ ] (حامص ) مؤذّنی . صفت مؤذن . پیشه ٔ مؤذن . اذان گویی . (از یادداشت مؤلف ) : نرگس همی رکوع کند در میان باغ زیرا که کرد فاخته بر سرومؤذن