سروقتلغتنامه دهخداسروقت . [ س َ رِ / س َرْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ . جستجو. پرسش . دیدار. ملاقات : دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودندکه آسمان به سروقتشان دواسبه نتاخت . سعدی .بسی نیز بودی
سروقتفرهنگ فارسی عمید۱. سراغ؛ پرسش؛ جستجو.۲. جایگاه؛ مقام.⟨ سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.
سروقتفرهنگ فارسی معین(سَ وَ) [ فا - ع . ] (اِ.) 1 - سراغ ، پرسش ، جستجو. 2 - جایگاه ، مقام . ؛~کسی رفتن به سراغ وی رفتن .
سروقدلغتنامه دهخداسروقد. [ س َرْوْ ق َدد / ق َ ] (ص مرکب ) که قد او در راستی و موزونی چون سرو بود. سروقامت . بلندبالا. سرواندام : یکی سروقدی و سیمین بدن دلارام و خوشخوی و شیرین سخن . فردوسی .بزم تو
شراکتلغتنامه دهخداشراکت . [ ش ِ ک َ ] (ع اِمص ) انبازی . از مصدرهای ساختگی است و در زبان عربی بجای آن مشارکة و شرکة بر وزن هجرة استعمال میشود. (از محیط المحیط). مولد از تازی ، انبازی و حصه داری و بهره داری . (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة و شرکت شود. || برادری و شراکت شخص مسیحی با مسیح یا با مسی
بهموقع عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان قع عمل کردن، استفاده بردن، کاری را بهموقع بهانجامرساندن، سربزنگاه عمل کردن، ازوقت حداکثراستفاده را کردن، خوشقول بودن، به موقع بودن، سروقت حاضر شدن، وقتشناس بودن، زرنگ بودن شانس آوردن، مبارک بودن مصلحت بودن
زود بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زود بودن، شتابیدن، شتافتن، شتابکردن، عجلهکردن به موقعآمدن، سروقت حاضر شدن، زود رسیدن، جلوتر رسیدن پیشدستی کردن، شبیخون زدن تسریعکردن، راه انداختن قبلاً آماده بودن، آتش ندیده گُرزدن سبقت گرفتن، جلوزدن
پیشاپیشلغتنامه دهخداپیشاپیش . (اِ مرکب ، ق مرکب ) (از: پیش و الف واسطه (وقایه ) و پیش ) پیش پیش .مقدم بر همه . از پیش همه . جلوتر از دیگران . منا. (منتهی الارب ). مبداء. لقاط. (منتهی الارب ) : گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما.<br
غفلةلغتنامه دهخداغفلة. [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گذاشتن و فراموش کردن چیزی . (از منتهی الارب ). بی تیمار شدن . (دهار). بیخبر گشتن . (منتهی الارب ). ناآگاه بودن از چیزی ، و سرشار صفت اوست . (آنندراج ): غفل عنه غفولاً و غفلةً و
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن بختیار. از امرای دیالمه که طاهر عامل دیه دمان (دو فرسخی شیراز) صمصام الدوله را مقید کرد ونزد او برد و ابونصر به سال 388 هَ . ق . صمصام الدوله را بقتل رسانید و چون بهاءالدوله بسلطنت رسید ابوعلی بن استاد از امرای ص