سروزنلغتنامه دهخداسروزن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) شاخ زن . (ناظم الاطباء) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی .ابوالعباس .
سروزنلغتنامه دهخداسروزن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) شاخ زن . (ناظم الاطباء) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی .ابوالعباس .
پیرازهلادperimetrium, tunica serosa uteriواژههای مصوب فرهنگستانپردهای سروزی (tunic serosa) که دورتادور زهدان را میپوشاند
وزلغتنامه دهخداوز. [ وَ ] (اِ) در تداول مردم قم ، مقسم آب .- سروز ؛ محل تقسیم آب (هم اکنون در قم مستعمل است ). (فرهنگ فارسی معین ).- || آلتی که برای تقسیم آبی که باید به مصرف