لغتنامه دهخدا
سرهنگ . [ س َ هََ ] (اِ مرکب )مبارز. (برهان ). پهلوان و مبارز. (آنندراج ). پهلوان . (غیاث ) : و این بوالعریان مردی عیار بود از سیستان و از سرهنگ شماران بود و غوغا یار او بود.(تاریخ سیستان ). عمرولیث نزدیک سرهنگان خراسان جمازه و نامه فرستاد که بطلب او ر