سرنیزهلغتنامه دهخداسرنیزه . [ س َ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) آلتی فولادین و نوک تیز که آن رابالای نیزه یا تفنگ نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
سرنیزهفرهنگ انتشارات معین(سَ. نِ یا نَ زِ یا زَ) (اِمر.) آلتی فولادین و نوک تیز که آن را بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند.
سرنیزهایlanceolateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی به شکل سرنیزه در گیاهان که با طولی چند برابر عرض و قاعدهای گرد به سمت رأس باریک شود
سرخیزهلغتنامه دهخداسرخیزه . [ س ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) سرخجه که نوعی از حصبه باشد و آن جوششی باشد که بیشتر طفلان را بهم رسد. (برهان ). رجوع به سرخجه شود.
سرنیزهایlanceolateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی به شکل سرنیزه در گیاهان که با طولی چند برابر عرض و قاعدهای گرد به سمت رأس باریک شود