صرنایلغتنامه دهخداصرنای . [ ص ُ ](معرب ، اِ) معرب و مرکب از سور (جشن ) و نای . این کلمه بصورتهای ذیل استعمال شده است : سرنای ، صورنای ، سورنای ، طورنا، زرنی ، زورنی ، زرنا، زورنا
سرائیلغتنامه دهخداسرائی . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به سراء. غلام مخصوص خدمت سرا : همی تا بود در سرای بزرگان چو سیمین بتان لعبتان سرائی . فرخی .هرگز بکجا روی نهاد این شه عالم ب
سرائیدنلغتنامه دهخداسرائیدن . [ س َ دَ ] (مص ) نغمه . (غیاث ). نغمه کردن و سرود گفتن . (آنندراج ). ترنم . (مجمل اللغة) (دهار). تغنیة. (مجمل اللغة). تغنی . (مجمل اللغة) (المصادرزوزن
سرائیلان توه خاکیلغتنامه دهخداسرائیلان توه خاکی . [ س َ ت ِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . واقع در 36 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 12 هزارگزی سرجوب . هو