سرمنزللغتنامه دهخداسرمنزل . [ س َ م َ زِ ] (اِ مرکب ) منزل . مسکن . مقام . (فرهنگ فارسی معین ). مزیدعلیه منزل بمعنی جای فرودآمدن : طاقتی کو که به سرمنزل جانان برسم ناتوان مورم و خ
سرمنزلفرهنگ انتشارات معین( ~ . مَ زِ) (اِمر.) [ فا - ع . ] جای فرود آمدن مسافر یا کاروان در میان راه ، منزل ، مسکن .
فروکشیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پایین کشیدن؛ فرود آوردن؛ به زیر آوردن.۲. (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] عنان مرکب کشیدن و در جایی فرود آمدن: ◻︎ سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن / ای ساروان ف
رباطلغتنامه دهخدارباط. [ رِ ] (ع اِ) کاروانسرا. (ولف )(فرهنگ رازی ص 60). کاروانسرای سرمنزلهای راه . (فرهنگ نظام ). جایی که در کنار راه جهت استراحت و سکنی و منزلگاه قافله و کاروا
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نهرجوری مکنی به ابویعقوب . نامش اسحاق است و پدرش محمد از اجلاء مشایخ و بزرگان علماست . علوم ظاهر و باطن و زهد و تقوی با هم جمع دا
اسکدارلغتنامه دهخدااسکدار. [ اِ ک ُ ] (اِخ ) شهریست که قسمتی از قسطنطنیه را تشکیل میدهد و در مدخل تنگه ٔ استانبول در جهت بحر مرمر و روبروی شهر استانبول در ساحل آناطولی واقع است و
فروکش کردنلغتنامه دهخدافروکش کردن . [ ف ُ ک َ / ک ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) دعوا کردن با لجاجت و سماجت . || اقامت کردن و در جایی ماندن . (برهان ) : دل گفت فروکش کنم این شهربه بویش بیچاره ن