شاهدلغتنامه دهخداشاهد. [ هَِ ] (ع ص ، اِ) مشاهده کننده ٔ امری یا چیزی . حاضر. (از منتهی الارب ). نگاه کننده . (از اقرب الموارد). ج ، شهود و شُهَّد : اینک جوابهای جزم است در این
غزلغتنامه دهخداغز. [ غ ُ ] (اِخ ) صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف آوردند و سلطان سنجر را گرفته در قفس کردند. (برهان قاطع). غ
دزدیبارگیkleptomaniaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال در مهار تکانه که در آن فرد قادر به مقاومت در برابر میل به سرقت اشیایی که به آنها نیاز ندارد نیست
باگواسلغتنامه دهخداباگواس . [ گ ُ ] (اِخ ) نام خواجه ٔ محبوب اسکندر که از مخالفین والی پارس بود. او در جریان دزدیده شدن اشیاء قیمتی قبر کورش ، والی پارس را که بیگناه بود به این کا