لغتنامه دهخدا
سرف . [ س َ رَ ] (ع مص ) خطا کردن . (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). || فزونی کردن در جاه و در خرج مال . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسراف . زیاده روی . سرفه به این معنی سرف است ، سرفه خوردن برگ درخت را. (تاج المصا