سرغزللغتنامه دهخداسرغزل . [ س َغ َ زَ ] (اِ مرکب ) مطلع غزل . (آنندراج ) (لغت فرس ). || بهترین و برگزیده ٔ غزلها. (آنندراج ).
خرسارلغتنامه دهخداخرسار. [ خ َ ] (اِخ ) ظاهراً باید نام دیگر خرخیز یا قرقیز باشد. (یادداشت بخط مؤلف ) : حکیمان سرغزل گویند و من بس خرغزل گویم نیم گویی من از نخشب که از المار و خرسارم .سوزنی .
حکیملغتنامه دهخداحکیم . [ ح َ ] (ع ص ، اِ)دانا. (غیاث ). فرزانه . (مفاتیح العلوم ) (فرهنگ اسدی ). فرزان . خردپژوه . داننده . خردمند. دانشمند. || درست کار. (مهذب الاسماء) (السامی ) (زوزنی ). کننده ٔ کارهای سزاوار. || درست گفتار. (دهار)(السامی ) (مهذب الاسماء). || راست گفتار. || راست کار. (دهار