سرعتدیکشنری فارسی به انگلیسیcelerity, clip, dispatch, expedition, fastness, fleetness, haste, promptness, quickness, rapidity, speed, speediness, swiftness, velocity
رایلغتنامه دهخدارای . (اِ) رأی . (ناظم الاطباء). فکر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 16) (مجموعه ٔ مترادفات ).اندیشه . (آ
مدعرملغتنامه دهخدامدعرم . [ م ُ دَ رِ ] (ع ص ) کوتاه اندازه ٔ گام در سرعت . (آنندراج ). آنکه با گامهای کوتاه می دود.(ناظم الاطباء). که با شتاب قدمهای کوتاه بردارد. (ازاقرب الموار
مدخدخلغتنامه دهخدامدخدخ . [ م ُ دَ دِ ] (ع ص ) خوارگردانده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخة . || بازدارنده .
موشکلغتنامه دهخداموشک . [ ش َ ] (اِ مصغر) مصغر موش یعنی موش کوچک . (ناظم الاطباء). نوعی از موش است . (آنندراج ). موش خرد. و این کلمه با موسکولوس لاتینی لفظاً و معناً از یک ریشه
شتابلغتنامه دهخداشتاب . [ ش ِ ] (اِمص ) مقابل درنگ . (آنندراج ). جستن و خواستن امری پیش از وقت آن و آن از مقتضیات شهوت و از صفات مذمومه باشد. عجله . (یادداشت مؤلف ). اشتاب . اش