سرعت مجاز سیروحرکتoperating speed limitواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر سرعت مجاز قطارهای باری یا مسافری و مانند آنها در یک مسیر مشخص یا در بخش مشخصی از یک مسیر
speed limitدیکشنری انگلیسی به فارسیمحدودیت سرعت، حد مجاز سرعت، سرعت مجاز، حد اکثر سرعت مجز در جاده ها و غیره
اخطار سرعت بالای شنیداریaural high-speed warningواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اخطار که در هنگام فراتررفتن سرعت هواگرد از حداکثر سرعت مُجاز بهصورت شنیداری فعال میشود اختـ .اسباش
کن فیکونفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. باش پس میباشد.۲. (صفت) [مجاز] سرعت جریان امر الهی.۳. [مجاز] خراب و ویران؛ زیروزبر. کنفیکون شدن: (مصدر لازم) [مجاز] زیروزبر شدن؛ منهدم شدن.
جنگیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مربوط به جنگ.۲. دارای کاربرد در جنگ: سلاح جنگی.۳. جنگجو؛ جنگنده.۴. (قید) [مجاز] با سرعت زیاد؛ شتابان.