سرعتدیکشنری فارسی به انگلیسیcelerity, clip, dispatch, expedition, fastness, fleetness, haste, promptness, quickness, rapidity, speed, speediness, swiftness, velocity
سرعتلغتنامه دهخداسرعت . [ س ُ ع َ ] (ع اِمص ) سرعة. شتاب . مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه ٔ عجلت است و معنی شتاب
ضریب جَستناکیgustiness factorواژههای مصوب فرهنگستانمعیاری از شدت جَستها که با نسبت تفاضل بیشینه و کمینۀ باد به میانگین سرعت باد در طول دوره بیان میشود
زمان زوال جَستgust decay timeواژههای مصوب فرهنگستانبازۀ زمانی از لحظۀ رخداد سرعت بیشینۀ باد جَستی تا پایان جَست
زمان تشکیل جَستgust formation timeواژههای مصوب فرهنگستانبازۀ زمانی بین آغاز باد جَستی و بیشینۀ سرعت آب
محور جریان جتیjet stream axisواژههای مصوب فرهنگستانمحور سرعت باد بیشینه در یک جریان جتی متـ . محور جت jet axis
لهراسبلغتنامه دهخدالهراسب . [ ل ُ ] (اِخ ) پدر کی گشتاسب . از پادشاهان کیانی ، بنابه روایت فردوسی چون کیخسرو از کار جهان سته شد و آهنگ جهان دیگر کرد، تخت شاهی را به لهراسب که در د