سرعتدیکشنری فارسی به انگلیسیcelerity, clip, dispatch, expedition, fastness, fleetness, haste, promptness, quickness, rapidity, speed, speediness, swiftness, velocity
سرعتلغتنامه دهخداسرعت . [ س ُ ع َ ] (ع اِمص ) سرعة. شتاب . مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه ٔ عجلت است و معنی شتاب
ضریب جَستناکیgustiness factorواژههای مصوب فرهنگستانمعیاری از شدت جَستها که با نسبت تفاضل بیشینه و کمینۀ باد به میانگین سرعت باد در طول دوره بیان میشود
زمان زوال جَستgust decay timeواژههای مصوب فرهنگستانبازۀ زمانی از لحظۀ رخداد سرعت بیشینۀ باد جَستی تا پایان جَست
زمان تشکیل جَستgust formation timeواژههای مصوب فرهنگستانبازۀ زمانی بین آغاز باد جَستی و بیشینۀ سرعت آب
تونل سرعتپایینlow-speed tunnel, low-speed wind tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که سرعت بیشینه در آن 0/4 ماخ است
کارایی بیشینهmaximum performanceواژههای مصوب فرهنگستانپرواز هواگرد با بیشینة سرعت یا صعود یا چرخش یا شیرجه یا جولان، تا حدی که ایمنی پرواز از بین نرود