سرشک خندهلغتنامه دهخداسرشک خنده . [ س ِ رِ ک ِ خ َ دَ/ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گریه ٔ شادی است که آن را گریه ٔ شیرین نیز گفته اند، بخلاف اشک تلخ که از ماتم و غصه باشد. (آنندراج
سرشکلغتنامه دهخداسرشک . [ س ِ رِ ] (اِ) اوستا «سرسکا» (تگرگ ). سرشک فارسی شاید از پارتی «سرسک » (قطره ) باشد. در پهلوی «سریشک » (قطره ). «زرشک و سرشک ، انبرباریس بود». (لغت فرس
خندهلغتنامه دهخداخنده . [ خ َ دَ / دِ ] (اِمص ) حالتی که در انسان بواسطه ٔ شعف و خوشحالی و بشاشت پیدا میشود و در آن حالت لب ها و دهان بحرکت می آیند و غالباً این حالت با آواز مخص
شمشیرلغتنامه دهخداشمشیر. [ ش ِ / ش َ ] (اِ) سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ. (ناظم الاطباء). وجه تسمیه ٔ آن شم شیر است که دم شیر و ناخ
گریهلغتنامه دهخداگریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریستن .اشک ریختن . گریستن . اشک . سرشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آب از چشم ریختن . (آنندراج ). بُکاء: خم ؛ گریه ٔ
ناردانلغتنامه دهخداناردان . (اِ مرکب ) دانه ٔ انار ترش .(برهان قاطع). از: نار (انار) + دان (دانه ). (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). دانه ٔ انار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجم
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ