سرشستنیلغتنامه دهخداسرشستنی . [ س َ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ، اِ مرکب ) آنچه بدان سر شویند: غِسْل ؛ سرشستنی چون خطمی و گل و جز آن . (منتهی الارب ).
غسللغتنامه دهخداغسل .[ غ ِ ] (ع اِ) سرشستنی چون خطمی و گل و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه بدان سر شویند، چون خطمی وگل و مانند آن . (از اقرب الموارد). || خطمی . (مهذب
ابوغسلهلغتنامه دهخداابوغسله . [ اَ غ ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) گرگ . || سرشستنی ، چون خطمی و گِل ِ سرشوی و مانند آن .
صیاحلغتنامه دهخداصیاح . [ ص َی ْ یا ] (ع اِ) بوی خوشی است یا سرشستنی است . (منتهی الارب ). عطر و قیل غِسل . (اقرب الموارد). || (ص ) بانگ کننده . (مهذب الاسماء). آنکه بسیار فریاد
حنیذلغتنامه دهخداحنیذ. [ ح َ ] (ع اِ) بریان کرده . (ترجمان عادل ). گوسپند و گوساله ٔ بریان کرده باشد در مغاکی . || گوسپند گرم که بعد از بریان کردن هنوز آب از آن میچکیده باشد. (م
غسلةلغتنامه دهخداغسلة. [ غ ِ ل َ ] (ع اِ) آب غسل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که با آن غسل کنند. (از اقرب الموارد). || خوشبوی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الطیب عند الام