سرسریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیدقت، سهلانگار، مسامح ۲. سهلانگارانه، تسامحآمیز ۳. بیاساس، نسنجیده، بیپایه ≠ سنجیده ۴. سطحی ≠ عمقی ۵. بیتامل ۶. بیهوده، یاوه ۷. سبکسرانه
باریلغتنامه دهخداباری . (ق ) البته . حتماً. ناچار و لاجرم . (ناظم الاطباء) : فرمان کنی یا نکنی ترسم بر خویشتن ظفر ندهی باری . رودکی .ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بودکنون توانی با
یافهلغتنامه دهخدایافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص ) بیهوده . (لغت فرس ) . هرزه و بیهوده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا). بیهوده و یاوه و باطل و بی معنی و هرزه . (ناظم الاطباء) : کی کردار
چهرلغتنامه دهخداچهر. [ چ ِ ] (اِ) چهره . (از شرفنامه ٔمنیری ). صورت (دهار). روی را گویند که به عربی وجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دورخ . دو رخسار. رخ . رخسار. رخساره . رو. ر
شمردنلغتنامه دهخداشمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص ) شمار کردن . تعداد نمودن . حساب کردن . (ناظم الاطباء). حَسبان . حُسبان . عدد. شماردن . شمریدن . تعدیه . تعداد. تعداد کرد
داوریلغتنامه دهخداداوری . [ وَ ] (حامص ) عمل داور. قضا. حکومت . قضاوت . حکم دیوان کردن . حکمیت . محاکمه کردن . (برهان ). یکسو نمودن میان نیک و بد. (برهان ) (شرفنامه ). احکومة. (م