سرسختیدیکشنری فارسی به انگلیسیdogged,ness, grimness, implacability, intransigence, obduracy, perseverance, persistence, pertinacity, stubbornness, tenacity
سرسختیلغتنامه دهخداسرسختی . [ س َ س َ ] (حامص مرکب ) سرکشی و استکبار. (آنندراج ). مقاومت شدید. لجاج . پرطاقتی : ز شمشیرش عدو را گر خبر بودنمی کرد اینقدرسرسختی از خود. شفیع اثر (از
سرسختیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دگی، قاطعیت، خودرأیی▼، لجاجت، سماجت، اصرار، کلهشقی، خیرهسری، تمرّد، سرپیچی، عناد، لج، لجبازی، لجاج، پیگیری، پافشاری اراده، عزم، مقاوم