سرزمیندیکشنری فارسی به انگلیسیarea, clime, country, demesne, dominion, ground, land, locality, part, place, province, realm, region, soil, territory
اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ] (اِخ ) (مملکت ...) این لفظ اولا بر تمام اسباط اثناعشر که در تحت سلطنت یک پادشاه بودند اطلاق میشد. (کتاب اول سموئیل 15:28 و 24:2). و سلطنت داود ر
تیهلغتنامه دهخداتیه . [ ت َی ْه ْ / تیه ْ ] (اِخ ) بیابانی که موسی (ع ) با دوازده سبط بنی اسرائیل که هر سبط پنجاه هزار نفر بودند، در آن بیابان مدت چهل سال سرگردان بود. (غیاث ال
جفارلغتنامه دهخداجفار. [ ج ِ ] (اِخ ) زمینی است در فاصله ٔ هفت روز میان فلسطین و مصر که از طرف شام «رفح » اول آن است و آخر آن «خشبی » است که به ریگهای تیه بنی اسرائیل پیوسته است
حجازلغتنامه دهخداحجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و
پاندرلغتنامه دهخداپاندر. [ دُ ] (اِخ ) در اساطیر یونانی نام نخستین زنی که وولکن آفرید و می نِرو ربةالنوع عقل وی را جان بخشید و به همه ٔ لطائف و هنرها بیاراست و ژوپیتر دُرجی بدو ه