ساللغتنامه دهخداسال . (اِ) حرکت یک دوره ٔ آفتاب است از نقطه ٔ برج حمل تا نقطه ٔ آخر برج حوت و آن را به عربی سنة گویند. (برهان ). سنة. (دهار) (انجمن آرا). عام . (دهار) (منتهی ال
افغانستانلغتنامه دهخداافغانستان . [ اَ ن ِ] (اِخ ) سرزمین افغان . (فرهنگ فارسی معین ). از کشورهای آسیای مرکزی و بیشتر سرزمین آن کوهستانی است . اوضاع طبیعی : افغانستان در مشرق ایران ب
محضرلغتنامه دهخدامحضر. [ م َ ض َ ] (ع اِ) حضور. (غیاث ) (ناظم الاطباء).حاضر شدن . (آنندراج ). || وقت حاضر آمدن . (غیاث ). هنگام حاضر شدن . (ناظم الاطباء). || جای بازگشتن به آب .
ارض روملغتنامه دهخداارض روم . [ اَ ض ُ ] (اِخ ) قالی قلا. ارزروم . ارزن الروم . ارزنةالروم . ولایتی است در ترکیه (عثمانیه ) در آسیا شامل قسم اعظم ارمنستان ترکیه . حد شمالی آن بایزی
خاکلغتنامه دهخداخاک . (اِ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 369) (فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک