سردمدارلغتنامه دهخداسردمدار. [ س َ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) پاتوغدار. (یادداشت مؤلف ). || رئیس و پیشوای مردم . (یادداشت مؤلف ). || پلیس سرگذر. (یادداشت مؤلف ). || نوعی دشنام که
سردارفرهنگ نامها(تلفظ: sardār) (در نظام) فرمانده یک گروه یا یک دسته ی نظامی ؛ عنوانی احترام آمیز دربارهی صاحب منصبان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی ، که دارای درج
شمللغتنامه دهخداشمل .[ ش َ م َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) باباشمل . سردمدار. باباماما. کیمسن . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه شود.
بابوفیسمفرهنگ انتشارات معین(بُ) [ فر. ] ( اِ.) نام جنبشی انقلابی در فرانسة قرن 18 به رهبری فرانسوا نوئل بابوف که هدف آن ایجاد جمهوری برابری بود - رفتار یکسان با همة افراد در همة امور ا