۱. [عامیانه] عجولانه.
۲. چیزی که بر سر دست یا دم دست باشد.
۳. کاری که بر سر دست و فوری و بیدرنگ انجام دهند.
۴. آنچه حاضر باشد یا زود حاضر شود از طعام و شراب: ◻︎ بادهای چند خورد سردستی / روی صحرا شد از سر مستی (نظامی۴: ۵۷۲).
۱. گذرا، مجمل
۲. حاضری، ماحضر
۳. عجولانه
۴. آسان، رایگان
۵. کم، ناچیز، مختصر
۶. دمدست، دمدستی
۷. چوبدستی
ad hoc, crude, makeshift, ragged, rough-and-ready, sketchy, slight