سرخ کلالغتنامه دهخداسرخ کلا. [ س ُ ک َ ] (اِخ ) نام دهی است از دهات استرابادرستاق مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 170 و 76).
شرخلغتنامه دهخداشرخ . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شارخ و در حدیث است : اقتلوا شیوخ المشرکین و استحیوا شرخهم ؛ اراد بالشیوخ اهل القوةعلی القتال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و در لسان العرب اسم جمع است . (از اقرب الموارد). رجوع به شارخ شود. || اصل و بن . || کرانه ٔ برآمده از چیزی . (منتهی الارب
شرخلغتنامه دهخداشرخ . [ ش َ ] (ع مص ) دندان کنانیدن شتر. || جوان شدن کودک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سرخه کلالغتنامه دهخداسرخه کلا. [ س ُ خ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهات آمل مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 151).
سرخه کلالغتنامه دهخداسرخه کلا. [ س ُ خ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولوپی سوادکوه . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 156).
اسفووردلغتنامه دهخدااسفوورد. [ اِ فو وَ ] (اِخ ) از توابع ساری . عده ٔ قری 24، مساحت 10 فرسنگ ، تقریباًدارای 868 خانوار، 4440 تن سکنه . مرکز آن سرخ کلا. حدشمالی
بالا سنگ ریزهلغتنامه دهخدابالا سنگ ریزه . [ س َزِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفیورد شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری که در 4 هزارگزی جنوب باختری ساری بر کنار راه فرعی ساری به سرخ کلا در دامنه واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل مرطوب و
اسفیورد شورآبلغتنامه دهخدااسفیورد شورآب . [ اِ وَ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری . این دهستان در قسمت جنوب باختری ساری طرفین جاده ٔ ساری به شاهی واقع و از نظر آمار و ثبت احوال تابعشاهی و از نظر بخشداری تابع ساری است . آب قرای آن از رودخانه ٔ تجن و قسمتی از چشمه سار رودخانه ٔ سیاه
راستوپیلغتنامه دهخداراستوپی . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان قائم شهر است . این دهستان در طول دره ایکه راه آهن و شوسه ٔ مازندران به طهران در آن احداث گردیده واقع شده است و از جنوب به گدوک فیروزکوه و از شمال به دهستان شیرگاه و از خاور به دودانگه و از باختر به دهستان ولوبی محدود ا
کلالغتنامه دهخداکلا. [ ک َ ] (پسوند) به پارسی و تبری ، قریه و دیه و محله را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در بعض اسامی امکنه ٔ گیلان و مازندران این کلمه به آخر می پیوندد، و شاید در اصل قلعه ٔعربی همین کلمه باشد. مزید مؤخر امکنه چنانکه در: آرد کلا، آزادکلا، اثرکلا، اتی کلا، اجبارکلا، اح
سرخلغتنامه دهخداسرخ . [ س ُ ] (اِخ ) خواجه نعمةاﷲ. از جمله ٔ نویسندگان دیوان سلطان بود و به اعمال بزرگ اشتغال داشت . چون خواجه مجدالدین محمد دیوان را مؤاخذ کرد خواجه نعمةاﷲ بترسید و گریخت . یکی از ملازمان سلطان به دنبال او رفت و او را گرفت و بنزد خواجه مجدالدین محمد آورد و خواجه مبلغ کلی بر
سرخلغتنامه دهخداسرخ . [ س ُ ] (ص ) رنگی معروف . (آنندراج ). شنجرف . زنجفر. (زمخشری ). احمر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). انواع آن : آتشی . ارغوانی . بلوطی . پشت گلی . جگرکی . حنایی . خرمایی . دارچینی . زرشکی . شاه توتی . صورتی . عنابی . قرمز. گل سرخی . گل کاغاله . گلی . لاکی . لعل . م
سرخدیکشنری فارسی به انگلیسیaflame, blush, cardinal, damask, florid, red, rose, roseate, rubicund, ruddy
درخانه سرخلغتنامه دهخدادرخانه سرخ . [ دَ ن َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری مشیز و سر راه مالرو مهرشهاب به چهارطاق ، با 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است
دره سرخلغتنامه دهخدادره سرخ . [ دَرْ رَ س ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان . واقع در 25هزارگزی جنوب باختری مشیز. سر راه مالرو گمناآباد به ده کوسه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
پیرسرخلغتنامه دهخداپیرسرخ . [ س ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون واقع در 8هزارگزی شمال کنار تخته و خاور کوه سیاه . کوهستانی . گرمسیر، دارای 104 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و تریاک . ش
تاج ریزی سرخلغتنامه دهخداتاج ریزی سرخ .[ ی ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی تاج ریزی دارای گلهای بنفش و میوه های قرمز رجوع به تاجریزی شود.