سرجیس الراسیلغتنامه دهخداسرجیس الراسی . [ س ِ سُرْ را ] (اِخ ) از شهر راس العین و از مترجمان قرن دوم و سوم ومعاصر حنین بن اسحاق است و اختصاص وی بیشتر به ترجمه ٔ کتب طب بود، و کتب بسیاری
سرجس الراهبلغتنامه دهخداسرجس الراهب . [ ] (اِخ ) او راست کتابی در صفت کیمیا. رجوع به فهرست ابن الندیم و امتاع الاسماع ص 8 شود.
رأسیلغتنامه دهخدارأسی . [ رَءْ سی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به رأس العین : سرجس الرأسی ، یکی از نقله ٔ کتب بعربی بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به راسی و رسعنی شود.
مارلغتنامه دهخدامار. (سریانی ، ص ، اِ) کلمه ٔ سریانی است و معنی آن سید است ، گویند «مار فلان » یعنی «سید فلان » و بیشتر در مورد قدیسین بکار برند و گاهی هم در مورد اسقف ها و بطا
سرجس الراهبلغتنامه دهخداسرجس الراهب . [ ] (اِخ ) او راست کتابی در صفت کیمیا. رجوع به فهرست ابن الندیم و امتاع الاسماع ص 8 شود.
سجیسلغتنامه دهخداسجیس . [ س َ ] (ع ص )آب برگشته رنگ و مکدر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لاآتیک سجیس اللیالی و الایام ؛ یعنی نیایم تو را هرگز، و همچنین است سجیس الاوجَس و س
اطیوس آمدیلغتنامه دهخدااطیوس آمدی . [ اَ س ِ م ِ ] (اِخ ) ابوریحان بیرونی در الجماهر در ذیل کلمه ٔ الماس به کتاب اطیوس آمدی که آن را ابوالخیر بعربی نقل کرده اشاره می کندو مطالبی دربار