سربلغتنامه دهخداسرب . [ س َ ] (ع اِ) ستور. (منتهی الارب ). شتر و هر چرنده . (محیط المحیط). || چرندگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (محیط المح
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ ] (ع اِ) (معرب چربی و چربو) چادرپیه و آن آستر و بطانه ٔ صفاق و ابره و ظهاره ٔ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ ] (ع اِ) سرزنش کردن . نکوهیدن بر گناه . || ثرب مریض ؛ برکندن جامه ٔ بیمار.
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ رِ ] (اِخ ) چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است . (مراصد الاطلاع ).