سرانجامدیکشنری فارسی به انگلیسیculmination, end, ending, eventually, fate, finally, lastly, ultimately
سرانجاملغتنامه دهخداسرانجام . [ س َ اَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) عاقبت و آخرکار و سامان کار. (برهان ). عاقبت و پایان کار و اینکه گویند کار سرانجام نمودند یعنی به آخر رسانیدند. (غیاث ).