سراضربلغتنامه دهخداسراضرب . [ س َ ض َ ] (اِ مرکب ) دارالضرب . (رشیدی ). ضرابخانه : در سراضرب عقل و نفس و فلک ناقدی باش و جز بصیر مباش . سنایی .هرچه آن نقد دور گردون است از سراضرب
سرضربvolleyواژههای مصوب فرهنگستانضربه (shoot) یا پاسی (pass) که پیش از تماس توپ با زمین به آن زده شود
میخکدهلغتنامه دهخدامیخکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) ضرابخانه و دارالضرب . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خانه ای که در آن سکه زنند و آن را دارالضرب و ضرابخانه نیز گویند. (انجمن آر
میرغنیلغتنامه دهخدامیرغنی . [ غ َ ] (اِخ ) شیخ محمد عثمان بن محمدبن ابی بکربن عبداﷲ میرغنی (1208-1268 هَ . ق .) ازشهر مکه بود و مذهب حنفی داشت . در ده سلامه ٔ طایف به دنیا آمد و د
سرلغتنامه دهخداسر. [ س ِرر / س ِ ] (از ع ، اِ) رازپوشیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نهان . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راز پوشیده ، خلاف جهر. (منتهی الارب ).