سراسرلغتنامه دهخداسراسر. [ س َ س َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) (از: سر + ا واسطه + سر، مانند: دمادم ، کشاکش ، برابر) پهلوی «سَراسَر». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). همه و تمام . (برهان
اغمردیکشنری عربی به فارسیسراسر پوشاندن , غوطه ور ساختن , پايمال کردن , مضمحل کردن , مستغرق درانديشه شدن , دست پاچه کردن , درهم شکستن