سرادلغتنامه دهخداسراد. [ س َ ] (ع اِ) خلال ، فارسی آن غوره ٔ خرما. (الفاظ الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خلال است که غوره ٔ خرما باشد. (برهان ). غوره ٔ خرمای سخت شده . || خرماب
سرادلغتنامه دهخداسراد. [ س ِ ] (ع مص ) درز دوختن ادیم .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِ) آنچه بدان دوزند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). درفش . (مهذب
صرادلغتنامه دهخداصراد. [ ص ُرْ را ] (ع اِ) ابر تنک بی آب و باران . (منتهی الارب ). ابر تنک بی آب . (مهذب الاسماء).
صرادلغتنامه دهخداصراد. [ ص ُ ] (اِخ ) موضعی است در نزدیکی رحرحان ، بنی ثعلبةبن سعدبن ذبیان را. (معجم البلدان ).
صرادلغتنامه دهخداصراد. [ ص ُ ] (اِخ ) نصر گوید: هضبه ای است به حریز حوأب در دیار کلاب . (معجم البلدان ).
سرادقفرهنگ انتشارات معین(سُ دِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - سراپرده ، خیمه . 2 - چادری که بالای صحن خانه کشند. ج . سرادقات .
سرادقدیکشنری عربی به فارسیغرفه نمايشگاه , عمارت کلا ه فرنگي , چادر صحرايي , درکلا ه خيمه زدن , درکلا ه فرنگي جا دادن
سرادقفرهنگ انتشارات معین(سُ دِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - سراپرده ، خیمه . 2 - چادری که بالای صحن خانه کشند. ج . سرادقات .