سرآمددیکشنری فارسی به انگلیسیcream, elite, flower, paramount, pick, pre-eminent, preeminent, quintessence, signal, term, top
سرآمدلغتنامه دهخداسرآمد. [ س َ م َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بهتر و ممتاز و سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زبده . قدوه : منم سرآمد دوران که طبع من داندچهار جوی جنان از پی جهان
فرهنگستانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهانجمنی رسمی در هر کشور که از سرآمدان علوم و فنون برای بحث و تحقیق در مسائل علمی و ادبی تشکیل میشود.