سرآغازدیکشنری فارسی به انگلیسیembryo, germ, incunabula, introduction, opening, origin, preface, prelude, prologue, rudiment, spring, steppingstone, sunrise
سرآغازلغتنامه دهخداسرآغاز. [ س َ ] (اِ مرکب ) مقابل سرانجام . چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است . (آنندراج از بهار عجم ) : ای نام تو بهترین سرآغازبی
سرآغازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم سرآغاز، آغازگر، سرچشمه، طلیعه، پیشرو آدم و حوا، انسان، نیاکان، اجداد، ولی بزرگترین، مسنترین، بزرگ خاندان، اولزاد، اکبر، کبرا، شخص پیر پیشوا، رهبر پ
سرآغاز حفاظleading point of needواژههای مصوب فرهنگستاناولین نقطه در مکان پرتصادف که در آن، برای پیشگیری از برخورد وسیلة نقلیه با مانع، حفاظ نصب میشود
ديباجةدیکشنری عربی به فارسیسراغاز مقدمه کتاب , مقدمه سند , ديباجه , مقدمه وراهنماي نظامنامه يا مقررات , توضيحات , مقدمه نوشتن