سدنلغتنامه دهخداسدن . [ س َ ] (ع مص ) خدمت کردن کعبه را یا بتخانه را و دربانی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خدمت کردن کعبه . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || فروهشتن جامه ی
سدنلغتنامه دهخداسدن . [ س َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در 12 هزارگزی باختری گرگان و 3 هزارگزی جنوب شوسه ٔ گرگان به کردکوی . هوای آن معتدل
سدنلغتنامه دهخداسدن . [ س َ دَ ] (ع اِ) پرده یا پرده بازگیر. ج ،اسدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سدل شود.
ثدنلغتنامه دهخداثدن .[ ث َ دَ ] (ع مص ) بسیارگوشت و گران گردیدن کسی . (منتهی الارب ). || ثدن لحم ؛ بوی گرفتن گوشت .
سدن رستاقلغتنامه دهخداسدن رستاق . [س َ دَ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان گرگان . این دهستان در باختر شهر گرگان طرفین شوسه ٔ گرگان به بندرشاه و بندرگز واقع شده است
سدنکلغتنامه دهخداسدنک . [ ] (اِخ ) نام منزلیست به تغزغز که دایم اندر وی برف و باران بود. (از حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 78).
سدنةلغتنامه دهخداسدنة. [ س َ دَ ن َ ] (ع اِ) دربانان و خادمان ، و این جمع سادن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): سدنه ٔ کعبه ؛ خادمان کعبه . (دهار). ج ِ سادِن . رجوع به سادن شود.
سدن رستاقلغتنامه دهخداسدن رستاق . [س َ دَ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان گرگان . این دهستان در باختر شهر گرگان طرفین شوسه ٔ گرگان به بندرشاه و بندرگز واقع شده است
سدنکلغتنامه دهخداسدنک . [ ] (اِخ ) نام منزلیست به تغزغز که دایم اندر وی برف و باران بود. (از حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 78).
سدنةلغتنامه دهخداسدنة. [ س َ دَ ن َ ] (ع اِ) دربانان و خادمان ، و این جمع سادن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): سدنه ٔ کعبه ؛ خادمان کعبه . (دهار). ج ِ سادِن . رجوع به سادن شود.