سداهرالغتنامه دهخداسداهرا. [ س َ هََ ] (اِخ )نام باغی است به لاهور. (لغت فرس اسدی ) : ای سرو کشمری ، سوی باغ سداهراهرگز دمی نیائی و یک روز بگذری . حقوری .آنندراج و برهان بمعنی نام
سداهرالغتنامه دهخداسداهرا. [ س َ هََ ] (اِخ )نام باغی است به لاهور. (لغت فرس اسدی ) : ای سرو کشمری ، سوی باغ سداهراهرگز دمی نیائی و یک روز بگذری . حقوری .آنندراج و برهان بمعنی نام
کشمریلغتنامه دهخداکشمری . [ ک َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به کشمر : ای سرو کشمری سوی باغ سداهراهرگز دمی نیایی و یکروز نگذری .حقوری (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ص 17).
ابوالحرثلغتنامه دهخداابوالحرث . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) ابن محمد حقوری هرون ، معاصر یمین الدوله محمودبن سبکتکین غزنوی . صاحب مجمعالفصحاء شهرت او راحفوری با فاء موحده آورده است و گوید
گذشتنلغتنامه دهخداگذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص ) ذهاب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). عبره کردن . مرور. رفتن . مضی . مر. ممر. خطور کردن . گذر کردن . گذشتن تیر از آنچه بدان آید. نفاذ.