سدارلغتنامه دهخداسدار. [ س ِ ] (ع اِ) پرده مانندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه الکلة تعرض فی الخباء. (اقرب الموارد).
صدارلغتنامه دهخداصدار. [ ص ِ ] (ع اِ) جامه ای است که سر آن مانند مقنعه و دامن آن هر دو دوش و سینه را می پوشد و بفارسی پرهیچه گویند. و فی المثل : کل ذات صدار خالةٌ، ای من حق الرج
صدارلغتنامه دهخداصدار. [ ص ُ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مدینه و آن را صدارة نیز گویند. (منتهی الارب ).
سدارةلغتنامه دهخداسدارة. [ س َ رَ ] (ع مص ) سراسیمه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته شدن شتر
سدارةلغتنامه دهخداسدارة. [ س َ رَ ] (ع مص ) سراسیمه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته شدن شتر
پردهلغتنامه دهخداپرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف .