سلهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهظرفی که از شاخههای نازک درخت برای میوه یا چیزهای دیگر ببافند؛ سبد؛ زنبیل.
سهپایةدوغزنیگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: seppâ طامه ای: čub-e nere طرقی: ču:nera کشه ای: sepâyamašk نطنزی: --------
soilدیکشنری انگلیسی به فارسیخاک، زمین، سرزمین، کشور، کثیف کردن، لکه دار کردن، چرک شدن، خاکی کردن، چرک کردن
جمراتفرهنگ انتشارات معین(جَ مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ جمره ؛ جمرات حج سه م وضع است در منی و مکه که آن ها را جمرة الاولی ، جمرة الوسطی و جمرة العقبه گویند و حاجیان در آن ها باید جمره (سنگریز
نیمه جانلغتنامه دهخدانیمه جان . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) نیم مرده . که نیمی از جان او بشده است . (یادداشت مؤلف ). نیم جان . رجوع به نیم جان شود.- نیمه جان شدن ؛ نیم جان شدن . سخت م
اسکندرنامهلغتنامه دهخدااسکندرنامه . [ اِ ک َ دَ م َ ] (اِخ ) کتابی شامل سرگذشت اسکندر. آقای پورداود در فرهنگ ایران باستان آورده اند: داستان اسکندر در تاریخ و ادبیات ما معروف است . این