سناخریبلغتنامه دهخداسناخریب . [ س ِن ْ نا خ ِ ] (اِخ )پادشاه آشور جلوس 705 و مقتول 681 ق .م . پسر و جانشین سارگن دوم . وی ببابل ، یهودیه ، ارمنستان ، ماد و عربستان قشون کشید و با و
سخنلغتنامه دهخداسخن . [ س ُ خ ُ / س ُ خ َ / س َ خ ُ / س َ خ َ ] (اِ) سخون . پهلوی «سخون » «اونوالا 116» و «سخون » (کلمه ، لفظ، عبارت )، از اوستا «سخور» (اعلان ، نقشه و طرح ) (ب
مبعوثدیکشنری عربی به فارسیمامور سري , فرستاده , مامور , نماينده , ايلچي , مامور سياسي , سخن اخر , شعر ختامي
envoysدیکشنری انگلیسی به فارسیسفیران، نماینده، فرستاده، مامور، ایلچی، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی
موذیلغتنامه دهخداموذی . (از ع ، ص ) مؤذی . زیان رساننده و آزاررسان و رنج آور و اذیت رسان و مضر و مفسد. (ناظم الاطباء). رنجاننده . (آنندراج ). اذیت کننده .رنج رسان . آزارنده . ر