سخمطلغتنامه دهخداسخمط. [ س َ م َ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است : کثیف کردن . لکه کردن . گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلف
سمیطلغتنامه دهخداسمیط. [ س َ ] (ع ص ، اِ) رده ٔ خشت پخته . || بره ٔ پاکیزه از موی جهت بریان . || مرد سبک حال . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
solderدیکشنری انگلیسی به فارسیلحیم کاری، لحیم، جوش، وسیله التیام و اتصال، کف شیر، لحیم کردن، جوش دادن، التیام دادن
سخمطلغتنامه دهخداسخمط. [ س َ م َ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است : کثیف کردن . لکه کردن . گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلف
سمیطلغتنامه دهخداسمیط. [ س َ ] (ع ص ، اِ) رده ٔ خشت پخته . || بره ٔ پاکیزه از موی جهت بریان . || مرد سبک حال . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بیدن پاوللغتنامه دهخدابیدن پاول .[ دِ وِ ] (اِخ ) لرد رابرت ستیونسن سمیث . اولین بارون بیدن پاول (1857-1941م .) ژنرال انگلیسی و مؤسس پیشاهنگی . در هند و افغانستان و آفریقای جنوبی خد
علویلغتنامه دهخداعلوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن ابوبکربن سمیط. از متصوفه است و او راست : منهل الورّاد من فیض الامداد بشرح ابیات القطب عبداﷲبن علوی الحداد.(از معجم المؤلفین ج