سخاخلغتنامه دهخداسخاخ . [ س َ ] (اِخ ) جایگاهی است به چاچ در ماورأالنهر. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سخاخلغتنامه دهخداسخاخ . [ س َ ] (اِخ ) جایگاهی است به چاچ در ماورأالنهر. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سخاخلغتنامه دهخداسخاخ . [ س َ ] (ع ص ، اِ) زمین نرم نیکوریگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زمین نرم . (مهذب الاسماء) (برهان ) (جهانگیری ) (اقرب الموارد) : تیر غمزه چو کند داد نشست
سخمطلغتنامه دهخداسخمط. [ س َ م َ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است : کثیف کردن . لکه کردن . گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلف
سخمةلغتنامه دهخداسخمة. [ س ُ م َ ] (ع اِ) کینه . (منتهی الارب ). حقد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سیاهی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).