ساغشکلغتنامه دهخداساغشک . [ غ ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندیز بخ-ش ط-رقبه ٔ شهرستان مشهد واقع در 32هزارگزی شمال خاوری طرقبه ، و 4 هزارگزی راه شوسه ٔ قدیمی مشهد به قوچان . دامن
سخشلغتنامه دهخداسخش . [ س َ ] (ص ، اِ) کهنه پوستین . || کهنه جامه . || کهنه کلاه و امثال اینها را گویند. (آنندراج ) (برهان ) (اوبهی ).
مشکل شدنفرهنگ مترادف و متضادسختشدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن ≠ ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن
ساغشکلغتنامه دهخداساغشک . [ غ ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندیز بخ-ش ط-رقبه ٔ شهرستان مشهد واقع در 32هزارگزی شمال خاوری طرقبه ، و 4 هزارگزی راه شوسه ٔ قدیمی مشهد به قوچان . دامن
سخشلغتنامه دهخداسخش . [ س َ ] (ص ، اِ) کهنه پوستین . || کهنه جامه . || کهنه کلاه و امثال اینها را گویند. (آنندراج ) (برهان ) (اوبهی ).
دردمیدهلغتنامه دهخدادردمیده . [ دَ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دمیده : سخاش نور نخستین شناس و صور پسین که جان به قالب امید دردمیده ٔ اوست . خاقانی .نقر؛ دردمیده شده . (ترجمان القرآن
کاسه ٔ بندبستهلغتنامه دهخداکاسه ٔ بندبسته . [ س َ / س ِ ی ِ ب َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کاسه ٔ پیوند کرده . (آنندراج ) : سم سختش ز قید نعل رسته نباشد کاسه هایش بندبسته .ابو