سبزچشملغتنامه دهخداسبزچشم . [ س َ چ َ/ چ ِ ] (ص مرکب ) کبودچشم که در علم قیافه به بیمروتی و شقاوت مخصوص است . (آنندراج ) (غیاث ). کبودچشم . (مهذب الاسماء). ازرق . (السامی فی الاسا
socialدیکشنری انگلیسی به فارسیاجتماعی، دسته جمعی، تفریحی، معاشرتی، انسی، وابسته بجامعه، جمعیت دوست، وابسته به اجتماع، گروه دوست
سبزچشملغتنامه دهخداسبزچشم . [ س َ چ َ/ چ ِ ] (ص مرکب ) کبودچشم که در علم قیافه به بیمروتی و شقاوت مخصوص است . (آنندراج ) (غیاث ). کبودچشم . (مهذب الاسماء). ازرق . (السامی فی الاسا
بنگابلغتنامه دهخدابنگاب . [ ب َ ] (اِ مرکب ) آبی که بنگ سوده در آن حل کنند و بپالایند. (آنندراج ). جوشانده ای که با مقداری برگ شاهدانه در شیر یا آب که مقداری قند هم جهت شیرین شدن
کبودچشملغتنامه دهخداکبودچشم . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چشمش به سبزی زند. (آنندراج ). ازرق . (ترجمان القرآن ). زاع . زاغ چشم . سبزچشم . زرقاء. (یادداشت مؤلف ) : و این مرد ب
ازرقلغتنامه دهخداازرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) نیلگون . (غیاث اللغات ). کبود. (غیاث اللغات ). آبی . زاغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : فلک مر جامه ای را ماند ازرق ورا همچون طراز خو
امالهلغتنامه دهخدااماله . [ اِ ل َ ] (ع مص ) برگردانیدن . خم دادن . (منتهی الارب ). میل دادن و برگردانیدن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به امالةشود. || تنقیه ک