صخرةدیکشنری عربی به فارسیتخته سنگ , سنگ , گرداله , تکان نوساني دادن , جنباندن , نوسان کردن , تخته سنگ يا صخره , سنگ خاره , صخره , جنبش , تکان
سخرهلغتنامه دهخداسخره . [ س ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مطیع و فرمانبردار. || آنکه او را هر کس مقهور و فرمانبر سازد. || آنکه بر وی بسیار مردم فسوس کنند. (منتهی الارب ). و در عرب
صخرةلغتنامه دهخداصخرة. [ ص َ رَ ] (اِ خ ) سنگی است در بیت المقدس و آن را صخره ٔ صَمّاء نیز گویند. (غیاث اللغات ). سنگی است در بیت المقدس مانند حجرالاسود مکه ، مزار است و چون حجر
صخرةلغتنامه دهخداصخرة. [ ص َ رَ ] (اِخ ) وی خواهر حصین عمری است که از فتاکان بود و با کمک اُخینس جهنی ، مردی بازرگان از مردم کنده را بکشتند و مال او را قسمت کردند، سپس اخینس حصی
صخرةلغتنامه دهخداصخرة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) سنگ بزرگ سخت . (منتهی الارب ). سنگ بزرگ و سخت . (مهذب الاسماء). سنگ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سنگ بزرگ . (غیاث اللغات ). خرسنگ . تخته
صخرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی نگ، لایه، رسوب، سنگ چخماق، خارا سنگ معدن، کانیها، زمینشناسی سنگریزه، خاک▲ سنگ آسیاب
سخرهفرهنگ انتشارات معین(سُ رَ یا رِ) [ ع . سخرة ] (ص .) 1 - زیر - دست . 2 - مسخره . 3 - کسی که به کار بی مزد گمارده شود. 4 - (اِ.) کار بی مزد و اجرت .
سخرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ذلیل و مقهور و زیردست.۲. کسیکه مردم او را ریشخند کنند.۳. آنکه به کار بیمزد گمارده شود؛ کسی که دیگری او را به کار بیمزد وادارد.
صخرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسنگِ بزرگ و سخت. صخرۀ صما: [قدیمی] سنگ سخت: ◻︎ حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صما (سعدی۲: ۳۰۳).
سخره کردنلغتنامه دهخداسخره کردن . [ س ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استهزا کردن . مسخره کردن : بر خریدار فنون سخره و افسوس کنندوآنگهی جز که همه تنبل و افسون نخرند.ناصرخسرو (دیوان چ ک